ارزو هاي من - پيام‌هاي ارسالي

رنج را آشفته در لبخند پنهان مي کنم تا دلش غمگين نگردد هر کسي با من نشست ...

Mon, 03 Oct 2011 12:10:00 GMT

رنج را آشفته در لبخند پنهان مي کنم تا دلش غمگين نگردد هر کسي با من نشست ...

من ملک بودم و فردوس برين جايم بود آدم آورد در اين دير خراب آبادم نيستم آدم اگر باز نگردم آنجا زين جهت هست اگر باز کمي دلشادم

Mon, 03 Oct 2011 12:13:00 GMT

من ملک بودم و فردوس برين جايم بود آدم آورد در اين دير خراب آبادم نيستم آدم اگر باز نگردم آنجا زين جهت هست اگر باز کمي دلشادم

تا کي دل من چشم به در داشته باشد ؟ اي کاش کسي از تو خبر داشته باشد آن باد که آغشته به بوي نفس توست از کوچه ما کاش گذر داشته باشد ...

Mon, 03 Oct 2011 12:12:00 GMT

تا کي دل من چشم به در داشته باشد ؟ اي کاش کسي از تو خبر داشته باشد آن باد که آغشته به بوي نفس توست از کوچه ما کاش گذر داشته باشد ...

خداوندا، خداوندا !!! قرارم باش و يارم باش ... جهان تاريکي محض است !!! مي‌ترسم ، کنارم باش ...

Mon, 03 Oct 2011 12:15:00 GMT

خداوندا، خداوندا !!! قرارم باش و يارم باش ... جهان تاريکي محض است !!! مي‌ترسم ، کنارم باش ...

به سلام ها دل نمي بندم ، از خداحافظي ها غمگين نمي شوم ديگر عادت کرده ام به تکرار يکنواخت دوري و دوستي خورشيد و ماه . . .

Mon, 03 Oct 2011 12:10:00 GMT

به سلام ها دل نمي بندم ، از خداحافظي ها غمگين نمي شوم ديگر عادت کرده ام به تکرار يکنواخت دوري و دوستي خورشيد و ماه . . .

" فرق دزد جهان سومي و دزد جهان اولي ":: دزد جهان سومي از فقرا براي خودش و زن و بچه هاش ميدزده ... در نهايت زن و بچه اش اون ثروت رو از خودش ميدزدند و ميبرن جهان اول ... دزد جهان اولي از ثروتمندان و آدمهاي ظالم ميدزده و ميده به فقرا ... ميان دزد من تا دزد لندون تفاوت از زمين تا آسمان است ...

Mon, 03 Oct 2011 12:11:00 GMT

" فرق دزد جهان سومي و دزد جهان اولي ":: دزد جهان سومي از فقرا براي خودش و زن و بچه هاش ميدزده ... در نهايت زن و بچه اش اون ثروت رو از خودش ميدزدند و ميبرن جهان اول ... دزد جهان اولي از ثروتمندان و آدمهاي ظالم ميدزده و ميده به فقرا ... ميان دزد من تا دزد لندون تفاوت از زمين تا آسمان است ...

غم راه آمدنش را خوب بلد است! بايد راه آمدن با او را ياد بگيرم!! يا اينکه راه ديگري را در پيش بگيرم ... راهي بسوي اميد و تلاش ...

Mon, 03 Oct 2011 12:09:00 GMT

غم راه آمدنش را خوب بلد است! بايد راه آمدن با او را ياد بگيرم!! يا اينکه راه ديگري را در پيش بگيرم ... راهي بسوي اميد و تلاش ...

کاش هفت ساله بودم روي نيمکت چوبي مي نشستم مداد سوسماري در دست باصداي تو ديکته مي نوشتم تو مي گفتي بنويس دلتنگي من آن را اشتباه مي نگاشتم اخمي بر چهره مي نشاندي و من به جبران دلتنگي را هزار بار مي نوشتم!

Mon, 03 Oct 2011 12:14:00 GMT

کاش هفت ساله بودم روي نيمکت چوبي مي نشستم مداد سوسماري در دست باصداي تو ديکته مي نوشتم تو مي گفتي بنويس دلتنگي من آن را اشتباه مي نگاشتم اخمي بر چهره مي نشاندي و من به جبران دلتنگي را هزار بار مي نوشتم!

دوست من هيچ گاه دلت را به روزگار مسپار، که دريايي از نا اميدي است ، دلت را به خدا بسپار که دريايي از اميد است.... دلت پراميد ....

Mon, 03 Oct 2011 12:14:00 GMT

دوست من هيچ گاه دلت را به روزگار مسپار، که دريايي از نا اميدي است ، دلت را به خدا بسپار که دريايي از اميد است.... دلت پراميد ....

محک دوستي ها ...

Mon, 03 Oct 2011 12:16:00 GMT

محک دوستي ها ...

سلامت ميکنم با دست خالي/دلي اکنده از درياي جاري/سلامت ميکنم با هر تواني/نگاهم کن خدا تا ميتواني/سلامت ميکنم تا تو بداني/که درگير تو بودم هر زماني/سلامت ميکنم ذات معاني/تو از هر بيکراني بيکراني/سلامت ميکنم اي اسماني/که تنها عشق از خود مي تراوي/سلامت ميکنم تا زنده هستم/بباران ان چه را من لايق هستم.

Mon, 26 Sep 2011 14:42:00 GMT

سلامت ميکنم با دست خالي/دلي اکنده از درياي جاري/سلامت ميکنم با هر تواني/نگاهم کن خدا تا ميتواني/سلامت ميکنم تا تو بداني/که درگير تو بودم هر زماني/سلامت ميکنم ذات معاني/تو از هر بيکراني بيکراني/سلامت ميکنم اي اسماني/که تنها عشق از خود مي تراوي/سلامت ميکنم تا زنده هستم/بباران ان چه را من لايق هستم.

افلاطون ميگه : اگه با دلت کسي يا چيزي رو دوست داشتي زياد جدي نگيرش چون کار دل دوست داشتنه ... درست مثل کار چشم که ديدنه ... ولي..!!! اگر کسي رو با عقلت دوست داشتي بدون داري چيزي رو تجربه مي کني که اسمش عشق واقعيه...

Mon, 26 Sep 2011 14:46:00 GMT

افلاطون ميگه : اگه با دلت کسي يا چيزي رو دوست داشتي زياد جدي نگيرش چون کار دل دوست داشتنه ... درست مثل کار چشم که ديدنه ... ولي..!!! اگر کسي رو با عقلت دوست داشتي بدون داري چيزي رو تجربه مي کني که اسمش عشق واقعيه...

زندگي هزاران رنگ دارد.... سالهاست سرپوش قلب را نهاده ام و در سوزش عشق حرفي نزدم ولي قلبم سوگند خود را با من شکسته و رازم را باچشمان گريانم در ميان گذاشته حالا سوزش قلبم به چشمانم رسيده و دستانم در سوگ اشکها به لرزه در آمده و قلبم در حال دگرگوني است ولي بازهم تحمل مي کنم تا ببينم سرنوشت چه مي خواهد. اميدوارم سرنوشت آرزوي خوبي برايم داشته باشد.

Mon, 26 Sep 2011 14:48:00 GMT

زندگي هزاران رنگ دارد.... سالهاست سرپوش قلب را نهاده ام و در سوزش عشق حرفي نزدم ولي قلبم سوگند خود را با من شکسته و رازم را باچشمان گريانم در ميان گذاشته حالا سوزش قلبم به چشمانم رسيده و دستانم در سوگ اشکها به لرزه در آمده و قلبم در حال دگرگوني است ولي بازهم تحمل مي کنم تا ببينم سرنوشت چه مي خواهد. اميدوارم سرنوشت آرزوي خوبي برايم داشته باشد.

اگر باران بودم انقدر مي باريدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاري به پايت مي گريستم اگر گل بودم شاخه اي از وجودم را تقديم وجود عزيزت ميکردم اگر عشق بودم اهنگ دوست داشتن را برايت مينواختم ولي افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم

Mon, 26 Sep 2011 14:49:00 GMT

اگر باران بودم انقدر مي باريدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاري به پايت مي گريستم اگر گل بودم شاخه اي از وجودم را تقديم وجود عزيزت ميکردم اگر عشق بودم اهنگ دوست داشتن را برايت مينواختم ولي افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم

اي کاش بودي و مي ديدي که چشمانم چطور در انتظار توست اشکها در بدرقه راهت همچو آبي که بدرقه کننده مسافر است تو را بدرقه مي کرد و در انتظار بازگشت توست اي کاش بودي و التماس دستانم را مي ديدي که بسوي تو دراز شده و با فريادي بي صدا تو را به سوي خود مي خواهد آري اين منم که از دوري تو ديگر تاب و توان حرف زدن ندارم برگرد که ديگر در من جاني نمانده که نثار تو کنم ، برگرد ... برگرد ...

Mon, 26 Sep 2011 14:35:00 GMT

اي کاش بودي و مي ديدي که چشمانم چطور در انتظار توست اشکها در بدرقه راهت همچو آبي که بدرقه کننده مسافر است تو را بدرقه مي کرد و در انتظار بازگشت توست اي کاش بودي و التماس دستانم را مي ديدي که بسوي تو دراز شده و با فريادي بي صدا تو را به سوي خود مي خواهد آري اين منم که از دوري تو ديگر تاب و توان حرف زدن ندارم برگرد که ديگر در من جاني نمانده که نثار تو کنم ، برگرد ... برگرد ...